جدول جو
جدول جو

معنی بی بضاعت - جستجوی لغت در جدول جو

بی بضاعت
بی سرمایه، تهیدست، فقیر
تصویری از بی بضاعت
تصویر بی بضاعت
فرهنگ فارسی عمید
بی بضاعت
بدون سرمایه و فقیر
تصویری از بی بضاعت
تصویر بی بضاعت
فرهنگ لغت هوشیار
بی بضاعت
((بَ عَ))
تهیدست، کم سرمایه
تصویری از بی بضاعت
تصویر بی بضاعت
فرهنگ فارسی معین
بی بضاعت
تهیدست
تصویری از بی بضاعت
تصویر بی بضاعت
فرهنگ واژه فارسی سره
بی بضاعت
بی برگ، بی پول، بی سرمایه، بی مایه، بی نوا، تنگدست، تهی دست، فقیر، محتاج، مسکین
متضاد: دولتمند، صاحب مکنت، غنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
مرکّب از: بی + طاعت، بدون پرستش و عبادت. آنکه به بندگی نگراید:
از آن پس کت نکوییها فراوان داد بی طاعت
گر او را تو بیازاری ترا بیشک بیازارد.
ناصرخسرو.
بی طاعتی داد این جهان پر از نعیم بیمرش
وین بیکناره جانور گشتند بنده یکسرش.
ناصرخسرو.
مردم از گاو ای پسر پیدا بعلم و طاعتست
مردم بی علم و طاعت گاوباشد بی ذنب.
ناصرخسرو.
امید است از آنان که طاعت کنند
که بی طاعتان را شفاعت کنند.
سعدی.
رجوع به طاعت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی بضاعتی
تصویر بی بضاعتی
بی سرمایه بودن تهیدستی فقر، کم سرمایگی کم مایه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طاعت
تصویر بی طاعت
بدون پرستش و عبادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بضاعت
تصویر کم بضاعت
((کَ. بَ عَ))
فقیر، ندار
فرهنگ فارسی معین
بی برگی، بی پولی، بی سرمایگی، بی مایگی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، مسکنت
متضاد: دولتمندی، تمکن، غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کم مایه، کم معلومات، تهیدست، فقیر
متضاد: غنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد